شب هشتم حضرت علی اکبر

این محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته / هیئت بیت الشهدا

شب هشتم ماه محرم ، حضرت علی اکبر

۵۵۷ بازديد

مقتل حضرت علی اکبر (علیه السلام)

  •  

منبع: الأمالی للصدوق: ص ٢٢٦ ح ٢٣٩

عن عبد اللّه بن منصور عن جعفر بن محمّد بن علیّ بن الحسین عن أبیه عن جده [زین العابدین] علیهم السلام : لَمّا بَرَزَ [عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ] إلَیهِم دَمَعَت عَینُ الحُسَینِ علیه السلام ، فَقالَ: اللّهُمَّ کُن أنتَ الشَّهیدَ عَلَیهِم، فَقَد بَرَزَ إلَیهِمُ ابنُ رَسولِکَ، وأشبَهُ النّاسِ وَجهاً وسَمتاً بِهِ، فَجَعَلَ یَرتَجِزُ وهُوَ یَقولُ:
أنَا عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ بنِ عَلِیّ نَحنُ وبَیتِ اللّه ِ أولى بِالنَّبِیّ
أما تَرَونَ کَیفَ أحمی عَن أبی
فَقَتَلَ مِنهُم عَشَرَةً ثُمَّ رَجَعَ إلى أبیهِ، فَقالَ: یا أبَه العَطَشُ، فَقالَ الحُسَینُ علیه السلام : صَبراً یا بُنَیَّ، یَسقیکَ جَدُّکَ بِالکَأسِ الأَوفى، فَرَجَعَ فَقاتَلَ حَتّى قَتَلَ مِنهُم أربَعَةً وأربَعینَ رَجُلاً، ثُمَّ قُتِلَ صَلَّى اللّه ُ عَلَیهِ

ترجمه: به نقل از عبد اللّه بن منصور ، از امام جعفر صادق ، از پدرش امام باقر ، از جدّش امام زین العابدین علیهم السلام ـ : هنگامى که على اکبر علیه السلام براى مبارزه به سوى دشمن رفت ، چشمان حسین علیه السلام ، گریان شد و گفت : «خدایا ! تو بر ایشان گواه باش ، که فرزند پیامبرت و شبیه ترینِ مردم به او در صورت و سیرت ، به سوى آنان مى رود» . على اکبر علیه السلام نیز چنین رَجَز مى خواند: من على ، پسر حسین بن على ام. به خانه خدا سوگند که ما به پیامبر صلى الله علیه و آله ، نزدیک تریم. آیا نمى بینید که چگونه از پدرم ، حمایت مى کنم؟
آن گاه ، ده تن از آنان را کُشت و سپس به نزد پدرش باز گشت و گفت : اى پدر ! تشنه ام . حسین علیه السلام فرمود : «شکیبایى کن ، پسر عزیزم ! جدّت با کاسه اى پُر به تو مى نوشانَد» . او باز گشت و جنگید و ٤٤ تن از دشمنان را کُشت و سپس ، به شهادت رسید . درود خدا بر او باد.


منابع:
الطبقات الکبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة): ج ١ ص ٤٧٠ ، نسب قریش: ص ٥٧ نحوه ولیس فیه ذیله من «وضمّه» وراجع : أنساب الأشراف: ج ٣ ص ٣٦١ والشجرة المبارکة: ص ٧٢ والردّ على المتعصّب العنید: ص ٣٩ وتذکرة الخواصّ: ص ٢٥٥ والأمالی للشجری: ج ١ ص ١٧١

الطبقات الکبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة) : دَعا رَجُلٌ مِن أهلِ الشّامِ عَلِیَّ بنَ الحُسَینِ الأَکبَرَ ـ واُمُّهُ آمِنَةُ بِنتُ أبی مُرَّةَ بنِ عُروَةَ بنِ مَسعودٍ الثَّقَفِیِّ واُمُّها بِنتُ أبی سُفیانَ بنِ حَربٍ ـ فَقالَ: إنَّ لَکَ بِأَمیرِ المُؤمِنینَ قَرابَةً ورَحِماً، فَإِن شِئتَ آمَنّاکَ، وَامضِ حَیثُما أحبَبتَ! 
فَقالَ: أما وَاللّه ِ لَقَرابَةُ رَسولِ اللّه ِ صلى الله علیه و آله کانَت أولى أن تُرعى مِن قَرابَةِ أبی سُفیانَ، ثُمَّ کَرَّ عَلَیهِ وهُوَ یَقولُ:
أنَا عَلِیُّ بنُ حُسَینِ بنِ عَلِیّ نَحنُ وبَیتِ اللّه ِ أولى بِالنَّبِیِّ
مِن شَمِرٍ وعُمَرٍ وَابنِ الدَّعِیّ
قالَ: وأقبَلَ عَلَیهِ رَجُلٌ مِن عَبدِ القَیسِ، یُقالُ لَهُ: مُرَّةُ بنُ مُنقِذِ بنِ النُّعمانِ فَطَعَنَهُ، فَحُمِلَ فَوُضِعَ قَریباً مِن أبیهِ . 
فَقالَ لَهُ: قَتَلوکَ یا بُنَیَّ، عَلَى الدُّنیا بَعدَکَ العَفاءُ، وضَمَّهُ أبوهُ إلَیهِ حَتّى ماتَ . فَجَعَلَ الحُسَینُ علیه السلام یَقولُ: اللّهُمَّ دَعَونا لِیَنصُرونا فَخَذَلونا وقَتَلونا، اللّهُمَّ فَاحبِس عَنهُم قَطرَ السَّماءِ، وَامنَعهُم بَرَکاتِ الأَرضِ، فَإِن مَتَّعتَهُم إلى حینٍ فَفَرِّقهُم شِیَعاً، وَاجعَلهُم طَرائِقَ قِدَداً، ولا تُرضِ الوُلاةَ عَنهُم أبَداً

ترجمه: الطبقات الکبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة) : مردى از شامیان ، على اکبر ، فرزند حسین علیه السلام را ـ که مادرش آمنه ، دختر ابو مُرّة بن عُروة بن مسعود ثقفى بود ، و مادر آمنه نیز دختر ابو سفیان بن حَرب ( جدّ یزید ) بود ـ ، فرا خواند و گفت : تو با امیر مؤمنان [ یزید ] ، خویشاوندى دارى و به او نزدیکى . اگر بخواهى ، ما به تو امان مى دهیم و به هر کجا که دوست داشتى ، برو ! 
على اکبر گفت : «بدان که ـ به خدا سوگند ـ رعایتِ خویشاوندىِ پیامبر خدا صلى الله علیه و آله ، لازم تر از رعایت خویشاوندى ابو سفیان است !» . 
سپس ، به او هجوم بُرد و چنین سرود: من على ، پسر حسین بن على ام. به خانه خدا سوگند که ما به پیامبر صلى الله علیه و آله ، نزدیک تریم. از شمر و عمر [بن سعد] و ابن زیاد.
مردى از بنى عبد قیس به نام مُرّة بنِ مُنقِذ بن نُعمان ، به او حمله کرد و نیزه اى بر او زد . على اکبر علیه السلام را بُردند و نزدیک پدرش ، بر زمین نهادند . حسین علیه السلام ، خطاب به او فرمود : «پسر عزیزم ! تو را کُشتند . دنیا ، پس از تو ویران باد !» . آن گاه ، او را به خود چسبانْد تا جان داد . همچنین حسین علیه السلام گفت : «خدایا ! ما را خواندند تا یارى مان دهند ؛ ولى ما را وا نهادند و ما را کُشتند . خدایا ! باران را از آنان ، دریغ بدار و برکت هاى زمین را از آنان ، باز دار و اگر هم مدّتى بهره مندشان کردى ، دچار اختلاف و تفرقه شان کن و هر یک را به راهى ببر و هیچ گاه ، حاکمان را از آنها ، راضى مگردان

مقتل حضرت علی اکبر (علیه السلام) بر اساس نقل سید بن طاوس

  •  

منبع: لهوف، سید بن طاوس، ص113

فَلَمَّا لَمْ یَبْقَ مَعَهُ سِوَى أَهْلِ بَیْتِهِ خَرَجَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیه السلام وَ کَانَ مِنْ أَصْبَحِ النَّاسِ وَجْهاً وَ أَحْسَنِهِمْ خُلُقاً فَاسْتَأْذَنَ أَبَاهُ فِی الْقِتَالِ فَأَذِنَ لَهُ ثُمَ‏ نَظَرَ إِلَیْهِ نَظَرَ آیِسٍ مِنْهُ وَ أَرْخَى عَیْنَهُ وَ بَکَى ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ فَقَدْ بَرَزَ إِلَیْهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِکَ وَ کُنَّا إِذَا اشْتَقْنَا إِلَى نَبِیِّکَ نَظَرْنَا إِلَیْهِ فَصَاحَ وَ قَالَ یَا ابْنَ سَعْدٍ قَطَعَ اللَّهُ رَحِمَکَ کَمَا قَطَعْتَ رَحِمِی فَتَقَدَّمَ نَحْوَ الْقَوْمِ فَقَاتَلَ قِتَالًا شَدِیداً وَ قَتَلَ جَمْعاً کَثِیراً ثُمَّ رَجَعَ إِلَى أَبِیهِ وَ قَالَ یَا أَبَتِ الْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنِی وَ ثِقْلُ الْحَدِیدِ قَدْ أَجْهَدَنِی فَهَلْ إِلَى شَرْبَةٍ مِنَ الْمَاءِ سَبِیلٌ فَبَکَى الْحُسَیْنُ علیه السلام وَ قَالَ وَا غَوْثَاهْ یَا بُنَیَّ قَاتِلْ قَلِیلًا فَمَا أَسْرَعَ مَا تَلْقَى جَدَّکَ مُحَمَّداً ص فَیَسْقِیَکَ بِکَأْسِهِ الْأَوْفَى شَرْبَةً لَا تَظْمَأُ بَعْدَهَا أَبَداً فَرَجَعَ إِلَى مَوْقِفِ النُّزَّالِ وَ قَاتَلَ أَعْظَمَ الْقِتَالِ فَرَمَاهُ مُنْقِذُ بْنُ مُرَّةَ الْعَبْدِیُّ لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَالَى بِسَهْمٍ فَصَرَعَهُ فَنَادَى یَا أَبَتَاهْ عَلَیْکَ السَّلَامُ هَذَا جَدِّی یُقْرِؤُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَکَ عَجِّلِ الْقَدُومَ عَلَیْنَا ثُمَّ شَهَقَ شَهْقَةً فَمَاتَ فَجَاءَ الْحُسَیْنُ حَتَّى وَقَفَ عَلَیْهِ وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ وَ قَالَ قَتَلَ اللَّهُ قَوْماً قَتَلُوکَ مَا أَجْرَأَهُمْ عَلَى اللَّهِ وَ عَلَى انْتِهَاکِ حُرْمَةِ الرَّسُولِ عَلَى الدُّنْیَا بَعْدَکَ الْعَفَاءُ. قَالَ الرَّاوِی: وَ خَرَجَتْ زَیْنَبُ بِنْتُ عَلِیٍّ تُنَادِی یَا حَبِیبَاهْ یَا ابْنَ أَخَاهْ وَ جَاءَتْ فَأَکَبَّتْ عَلَیْهِ فَجَاءَ الْحُسَیْنُ فَأَخَذَهَا وَ رَدَّهَا إِلَى النِّسَاءِ.

ترجمه: و چون با آن حضرت به جز خاندانش کسى نماند، علىّ بن الحسین علیه السّلام که از زیبا صورتان و نیکو سیرتان روزگار بود برای جنگ بیرون آمد و از پدرش اجازه جنگ خواست. حضرت بلافاصله به او اجازه‏ داد. سپس نگاهى مأیوسانه به او کرد و چشمان خودرا به زیر افکند و اشک ریخت، سپس فرمود: بارالها! شاهد باش جوانى که در صورت و سیرت و گفتار شبیه‏ترین مردم به پیغمبرت بود به جنگ این مردم رفت. ما هر گاه به دیدن پیغمبرت مشتاق می شدیم به این جوان نگاه مى‏کردیم. سپس به فریاد بلند صدا زد: اى پسر سعد! خدا رَحِم تو را قطع کند همچنان که رَحِم مرا قطع کردى. علی اکبر علیه السّلام به سمت لشکر دشمن رفت و جنگ سختى نمود و عدّه‏اى را کشت و به نزد پدرش بازگشت و عرض کرد: پدر جان تشنگى جانم را به لب رساند و از سنگینى اسلحه آهنین سخت ناراحتم آیا جرعه آبى هست؟ امام حسین علیه السّلام گریه کرد و فرمود: پسر جانم کمى دیگر به جنگ ادامه بده ساعتى بیشتر نمانده است که جدّت محمّد (ص) را ملاقات کنى و او با کاسه‏اى لبریز از آب تو را سیراب خواهد کرد؛ آبى که پس از آشامیدن آن هرگز تشنه نخواهى شد. آن بزرگوار به میدان بازگشت و کارزار عظیمى نمود تا آنکه منقذ بن مرّة عبدى لعین تیرى به سوى او پرتاب نمود و از او را از پاى‏ در آورد. علی اکبر صدا زد: پدرم خداحافظ. این جدّم است که بر تو سلام می رساند و می فرماید: هر چه زودتر نزد ما بیا. پس ناله ای زد و مرغ روحش از قفس تن پرواز نمود. امام حسین علیه السّلام آمد تا بر بالینش نشست و صورت خود را بر صورت على اکبر گذاشت و فرمود: خدا بکشد گروهى را که تو را کشتند. چه جرأتى نسبت به خدا و هتک احترام پیغمبر داشتند، بعد از تو خاک بر سر دنیا باد. راوى گفت: زینب دختر على علیه السّلام از خیمه‏ها بیرون آمد و فریاد می زد: اى دلبندم! اى فرزند برادرم! ‏آمد تا آنکه خود را به روى کشته آن جوان انداخت. امام حسین علیه السلام آمد و بازوى خواهر را گرفت و به سوى زنان حرم برگردانید.

 

Top of Form

Bottom of Form

تشنگی علی اکبر (ع) پس از نبرد و بازگشت به سوی ابی عبدالله (ع)

  •  

منبع: مقتل الحسین علیه السلام، خوارزمی: ج ٢ ص ٣٠

فَتَقَدَّمَ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ ـ واُمُّهُ لَیلى بِنتُ أبی مُرَّةَ بنِ عُروَةَ بنِ مَسعودٍ الثَّقَفِیِّ ـ وهُوَ یَومَئِذٍ ابنُ ثمانَ عَشرَةَ سَنَةً، فَلَمّا رَآهُ الحُسَینُ علیه السلام رَفَعَ شَیبَتَهُ نَحوَ السَّماءِ وقالَ: اللّهُمَّ اشهَد عَلى هؤُلاءِ القَومِ، فَقَد بَرَزَ إلَیهِم غُلامٌ أشبَهُ النّاسِ خَلقاً وخُلُقاً ومَنطِقاً بِرَسولِکَ مُحَمَّدٍ صلى الله علیه و آله، کُنّا إذَا اشتَقنا إلى وَجهِ رَسولِکَ نَظَرنا إلى وَجهِهِ.... فَلَم یَزَل یُقاتِلُ حَتّى ضَجَّ أهلُ الکوفَةِ لِکَثرَةِ مَن قَتَلَ مِنهُم، حَتّى أنَّهُ رُوِیَ أنَّهُ عَلى عَطَشِهِ قَتَلَ مِئَةً وعِشرینَ رَجُلاً، ثُمَّ رَجَعَ إلى أبیهِ وقَد أصابَتهُ جِراحاتٌ کَثیرَةٌ، فَقالَ: یا أبَه! العَطَشُ قَد قَتَلَنی، وثِقلُ الحَدیدِ قَد أجهَدَنی، فَهَل إلى شَربَةٍ مِن ماءٍ سَبیلٌ، أتَقَوّى بِها عَلَى الأَعداءِ.

ترجمه: على اکبر علیه السلام ـ که مادرش لیلا، دختر ابى مُرّة بن عُروة بن مسعود ثقفى و آن هنگام هجده ساله بود ـ گام پیش نهاد. هنگامى که امام حسین علیه السلام او را دید محاسن سپیدش را رو به آسمان کرد و گفت: «خدایا ! تو بر این قوم، گواه باش که جوانى به سوى آنان رفت که از نظر صورت، سیرت و سخن گفتن شبیه ترین مردم به پیامبرت محمّد صلى الله علیه و آله بود و ما هر گاه مشتاق روى پیامبر خدا صلى الله علیه و آله مى شدیم، به روى او مى نگریستیم ... علی اکبر علیه السلام پیوسته مى جنگید تا ضجّه کوفیان از فراوانىِ کُشتگانشان بلند شد. حتّى روایت شده که او با وجود تشنگى، صد و بیست مرد از آنان را کُشت. سپس به سوى پدرش بازگشت و در حالى که زخم هاى فراوانى به او زده بودند، گفت: اى پدر! تشنگى مرا کُشت و سنگینىِ آهن، تاب مرا بُرد. آیا آبى براى نوشیدن هست تا با آن در برابر دشمن، نیرو بیابم؟